ستون فقرات، در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند، مازه، ستون مهره ها، تیرۀ پشت گوشتی که در دو طرف ستون فقرات گاو و گوسفند جا دارد و برای کباب کردن مرغوب تر است، راسته
سُتون فَقَرات، در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند، مازِه، سُتون مُهرِه ها، تیرِۀ پُشت گوشتی که در دو طرف ستون فقرات گاو و گوسفند جا دارد و برای کباب کردن مرغوب تر است، راسته
پاکرای. پاک اندیشه. که مغز و اندیشۀ پاک و درست دارد. زیرک. تیزهوش. تیزویر: که مهبود بد نام آن پاک مغز روان و دلش پر ز گفتار نغز. فردوسی. ولیکن یکی داستانست نغز مگر بشنود مردم پاک مغز. فردوسی. پرستندۀ بیشه و گاو نغز چنین داد پاسخ بدان پاک مغز. فردوسی. چو بشنید زال این سخنهای نغز بدل گشت خرم گو پاک مغز. فردوسی. یکی بارۀ گام زن خواست نغز بدان برنشست آن گو پاک مغز. فردوسی. ز بازارگانان یکی پاک مغز سخنگوی و اندر خور کار نغز. فردوسی. بفرمود تا درگری پاک مغز یکی تخته جست ازدر کارنغز. فردوسی. بموبد چنین گفت کای پاک مغز ترا کردم این لقمۀ خوب و نغز. فردوسی. که فردوسی طوسی پاک مغز بداده ست داد سخنهای نغز. اسدی
پاکرای. پاک اندیشه. که مغز و اندیشۀ پاک و درست دارد. زیرک. تیزهوش. تیزویر: که مهبود بد نام آن پاک مغز روان و دلش پر ز گفتار نغز. فردوسی. ولیکن یکی داستانست نغز مگر بشنود مردم پاک مغز. فردوسی. پرستندۀ بیشه و گاو نغز چنین داد پاسخ بدان پاک مغز. فردوسی. چو بشنید زال این سخنهای نغز بدل گشت خرم گو پاک مغز. فردوسی. یکی بارۀ گام زن خواست نغز بدان برنشست آن گو پاک مغز. فردوسی. ز بازارگانان یکی پاک مغز سخنگوی و اندر خور کار نغز. فردوسی. بفرمود تا درگری پاک مغز یکی تخته جست ازدر کارنغز. فردوسی. بموبد چنین گفت کای پاک مغز ترا کردم این لقمۀ خوب و نغز. فردوسی. که فردوسی طوسی پاک مغز بداده ست داد سخنهای نغز. اسدی
خشک سر که دیوانه وش و تندخوی باشد. (از برهان قاطع). دیوانه و سودائی مزاج و کله خشک. (آنندراج) (شرفنامۀ منیری) (غیاث اللغات) : قمری درویش حال بود ز غم خشک مغز نسرین کان دید کرد لخلخۀ رایگان. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 332). ، هرزه گو. (آنندراج) : مردکی خشک مغز را دیدم رفته در پوستین صاحب جاه. سعدی (گلستان)
خشک سر که دیوانه وش و تندخوی باشد. (از برهان قاطع). دیوانه و سودائی مزاج و کله خشک. (آنندراج) (شرفنامۀ منیری) (غیاث اللغات) : قمری درویش حال بود ز غم خشک مغز نسرین کان دید کرد لخلخۀ رایگان. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 332). ، هرزه گو. (آنندراج) : مردکی خشک مغز را دیدم رفته در پوستین صاحب جاه. سعدی (گلستان)
پشت مازو. سلک استخوانهای میان پشت. (برهان قاطع). گوشت دو جانب ستون فقرات. راسته. پشت مزه. پشت ناو. (زمخشری). صلب. فاقره: بدان گهی که بطعن سنان و زخم تبر ز پشت مازۀ گردان گریز جوید باه بر آسمان ز پس گرد و خون ستارۀ حوت ز بیم تیغ بدریا دراوفتد بشناه. حکیم ازرقی (از فرهنگ جهانگیری). شکمت همچو مشک کردان پر گشته از دوغ پشت مازۀ من. سوزنی. به پشت مازۀ گاو زمین رسد آسیب چو درکشم خر خمخانه را ببار هجا. سوزنی. خرزه، درد پشت مازه. (منتهی الارب). مازه بمعنی ستون فقرات است و پشت مازه گوشتی است که بر دو سوی ستون جای دارد که آن گوشت را در تداول خانگی ’راسته’ نیز خوانند لکن چنانکه مشهود شد زمخشری پشت مازه را بمعنی صلب وفاقره آورده و ازرقی و سوزنی و شیخ ابوالفتوح رازی نیز بهمان معنی استعمال کرده اند لکن صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی متوجه این معنی بوده است. چنانکه بیاید. - گوشت پشت مازه یا گوشت پشت مازو، گوشت دو طرف مازه یعنی گوشت طرفین استخوان فقرات یا شوک خلفی. گوشت که بر دو طرف ستوان فقرات است از گوسفند و گاو و مانند آن. گوشتی که در دو طرف درونی استخوان پشت می باشد. (برهان قاطع). راستا: جابر گفت چون او را بدیدم گوشت پشت مازۀ من بلرزید. (تفسیر ابوالفتوح رازی). و گوشت پشت را به شهر من (یعنی گرگان) پشت مازه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گوشتابه (طعامی است) که از پهلو و پشت مازۀ بزغاله سازند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
پشت مازو. سلک استخوانهای میان پشت. (برهان قاطع). گوشت دو جانب ستون فقرات. راسته. پشت مزه. پشت ناو. (زمخشری). صلب. فاقِره: بدان گهی که بطعن سنان و زخم تبر ز پشت مازۀ گردان گریز جوید باه بر آسمان ز پس گرد و خون ستارۀ حوت ز بیم تیغ بدریا دراوفتد بشناه. حکیم ازرقی (از فرهنگ جهانگیری). شکمت همچو مشک کُردان پر گشته از دوغ پشت مازۀ من. سوزنی. به پشت مازۀ گاو زمین رسد آسیب چو درکشم خر خمخانه را ببار هجا. سوزنی. خُرَزَه، درد پشت مازه. (منتهی الارب). مازه بمعنی ستون فقرات است و پشت مازه گوشتی است که بر دو سوی ستون جای دارد که آن گوشت را در تداول خانگی ’راسته’ نیز خوانند لکن چنانکه مشهود شد زمخشری پشت مازه را بمعنی صلب وفاقره آورده و ازرقی و سوزنی و شیخ ابوالفتوح رازی نیز بهمان معنی استعمال کرده اند لکن صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی متوجه این معنی بوده است. چنانکه بیاید. - گوشت پشت مازه یا گوشت پشت مازو، گوشت دو طرف مازه یعنی گوشت طرفین استخوان فقرات یا شوک خلفی. گوشت که بر دو طرف ستوان فقرات است از گوسفند و گاو و مانند آن. گوشتی که در دو طرف درونی استخوان پشت می باشد. (برهان قاطع). راستا: جابر گفت چون او را بدیدم گوشت پشت مازۀ من بلرزید. (تفسیر ابوالفتوح رازی). و گوشت پشت را به شهر من (یعنی گرگان) پشت مازه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گوشتابه (طعامی است) که از پهلو و پشت مازۀ بزغاله سازند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)