جدول جو
جدول جو

معنی پشت مغز - جستجوی لغت در جدول جو

پشت مغز
(پُ مَ)
نخاع. مغز حرام. حرامه مغز. حرامغز
لغت نامه دهخدا
پشت مغز
مغز حرام حرام مغز نخاع
تصویری از پشت مغز
تصویر پشت مغز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشک مغز
تصویر خشک مغز
فاقد توانایی دریافت افکار جدید، قشری
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک مغز
تصویر پاک مغز
پاک رای، پاک اندیشه، پاکیزه مغز، زیرک، هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت مازه
تصویر پشت مازه
ستون فقرات، در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند، مازه، ستون مهره ها، تیرۀ پشت
گوشتی که در دو طرف ستون فقرات گاو و گوسفند جا دارد و برای کباب کردن مرغوب تر است، راسته
فرهنگ فارسی عمید
(پُ لِ مَ)
برجستگی جلو مغز کوچک. (از لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ)
نوعی حلوای خشک. مالکانه. (یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
کندذهن. بی استعداد:
چو روسان سختی کش سخت مغز
فریبی بخوردند از اینگونه نغز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
پاکرای. پاک اندیشه. که مغز و اندیشۀ پاک و درست دارد. زیرک. تیزهوش. تیزویر:
که مهبود بد نام آن پاک مغز
روان و دلش پر ز گفتار نغز.
فردوسی.
ولیکن یکی داستانست نغز
مگر بشنود مردم پاک مغز.
فردوسی.
پرستندۀ بیشه و گاو نغز
چنین داد پاسخ بدان پاک مغز.
فردوسی.
چو بشنید زال این سخنهای نغز
بدل گشت خرم گو پاک مغز.
فردوسی.
یکی بارۀ گام زن خواست نغز
بدان برنشست آن گو پاک مغز.
فردوسی.
ز بازارگانان یکی پاک مغز
سخنگوی و اندر خور کار نغز.
فردوسی.
بفرمود تا درگری پاک مغز
یکی تخته جست ازدر کارنغز.
فردوسی.
بموبد چنین گفت کای پاک مغز
ترا کردم این لقمۀ خوب و نغز.
فردوسی.
که فردوسی طوسی پاک مغز
بداده ست داد سخنهای نغز.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(خُ مَ)
خشک سر که دیوانه وش و تندخوی باشد. (از برهان قاطع). دیوانه و سودائی مزاج و کله خشک. (آنندراج) (شرفنامۀ منیری) (غیاث اللغات) :
قمری درویش حال بود ز غم خشک مغز
نسرین کان دید کرد لخلخۀ رایگان.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 332).
، هرزه گو. (آنندراج) :
مردکی خشک مغز را دیدم
رفته در پوستین صاحب جاه.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کنایه از احمق است
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پشت مازه
لغت نامه دهخدا
(پُ زَ / زِ)
پشت مازو. سلک استخوانهای میان پشت. (برهان قاطع). گوشت دو جانب ستون فقرات. راسته. پشت مزه. پشت ناو. (زمخشری). صلب. فاقره:
بدان گهی که بطعن سنان و زخم تبر
ز پشت مازۀ گردان گریز جوید باه
بر آسمان ز پس گرد و خون ستارۀ حوت
ز بیم تیغ بدریا دراوفتد بشناه.
حکیم ازرقی (از فرهنگ جهانگیری).
شکمت همچو مشک کردان پر
گشته از دوغ پشت مازۀ من.
سوزنی.
به پشت مازۀ گاو زمین رسد آسیب
چو درکشم خر خمخانه را ببار هجا.
سوزنی.
خرزه، درد پشت مازه. (منتهی الارب). مازه بمعنی ستون فقرات است و پشت مازه گوشتی است که بر دو سوی ستون جای دارد که آن گوشت را در تداول خانگی ’راسته’ نیز خوانند لکن چنانکه مشهود شد زمخشری پشت مازه را بمعنی صلب وفاقره آورده و ازرقی و سوزنی و شیخ ابوالفتوح رازی نیز بهمان معنی استعمال کرده اند لکن صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی متوجه این معنی بوده است. چنانکه بیاید.
- گوشت پشت مازه یا گوشت پشت مازو، گوشت دو طرف مازه یعنی گوشت طرفین استخوان فقرات یا شوک خلفی. گوشت که بر دو طرف ستوان فقرات است از گوسفند و گاو و مانند آن. گوشتی که در دو طرف درونی استخوان پشت می باشد. (برهان قاطع). راستا: جابر گفت چون او را بدیدم گوشت پشت مازۀ من بلرزید. (تفسیر ابوالفتوح رازی). و گوشت پشت را به شهر من (یعنی گرگان) پشت مازه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گوشتابه (طعامی است) که از پهلو و پشت مازۀ بزغاله سازند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(پُ مَ زَ / زِ)
مخفف پشت مازه است. رجوع به پشت مازه شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پیاپی. متوالی. پی درپی
لغت نامه دهخدا
آنچه که ازمغز (هستهء) هفت میوه ترتیب دهند. یا حلوای هفت مغز. حلوایی که ازمغز بادام مغزگردو مغززردالو مغزشفتالو مغزپسته مغزفندق ومغزچلغوزه درست میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت مزه
تصویر پشت مزه
پشت مازه پشت مازو
فرهنگ لغت هوشیار
که مغز بسیار دارد. یا گفته پر مغز. سخن پر معنی. یا مرد پر مغز. بسیار دانا
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه مغز و اندیشه پاک و درست دارد پاک اندیشه پاکرای زیرک تیز هوش تیز ویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک مغز
تصویر خشک مغز
تند خود سودایی، دیوانه وش احمق خل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت مازه
تصویر پشت مازه
ستون فقرات
فرهنگ لغت هوشیار
استخوانهای میان پشت فقرات راسته پشت مزه پشت مازو پشت ناو، گوشتی است که بر دو طرف ستون فقرات جای دارد راسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت ریز
تصویر پشت ریز
پیاپی، متوالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوچ مغز
تصویر پوچ مغز
احمق ابله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت مازه
تصویر پشت مازه
((پُ زِ))
تیره پشت، ستون فقرات، گوشتی که بر دو طرف ستون فقرات جای دارد، راسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشک مغز
تصویر خشک مغز
((~. مَ))
تندخو، احمق، خل
فرهنگ فارسی معین
احمق، بی عقل، خشک سر، دیوانه وش، کله خشک، تندخو، سودایی، عصبی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گرداگرد ستون مهره، ستون مهره
فرهنگ گویش مازندرانی
توخالی، هرچیز بی مغز، غوزه های پنبه پس از خارج کردن وش
فرهنگ گویش مازندرانی
کله خشک، تهی مغز
فرهنگ گویش مازندرانی
راسته، گوشت راسته دام
فرهنگ گویش مازندرانی
مهره ی کمر، ستون مهره
فرهنگ گویش مازندرانی
تپه های خاکی و دیوارچه مانند که به عنوان مرز بین کرت های
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم نادان و ابله، نوعی پرنده، چرخ ریسک بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی